سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست نوشته های من

زندگی روزانه جمعه 87/11/25 ساعت 9:29 صبح

زندگی خیلی از ما ادم ها توی عصر فعلی به کلی ماشینی شده.

که البته این نوع از زندگی مزایا و معایب خودش رو داره!

از جمله مسئله ای مثل ترافیک توی شهری مثل تهران! توی این روزا بیشتر ساعات عمرم پشت ترافیک میگذره! حالا با نوع های مختلف یا توی اتوبوس یا توی وسیله نقلیه شخصی! البته ناگفته نماند بعضی از خیابان ها هم جدیدا از ترافیک عابر به شدت رنج میبرن مخصوصا که به روزای پایانی سال نزدیک میشیم!

اگه یه خط موبایل هم داشته باشید میتونید همیشه و در همه حال ترافیک خطوط رو داشته باشید! و هزاران هزار ترافیک دیگه.

حالا خودتون با خودتون کنار بیاید زندگی ماشینی به این همه ترافیک مختلف میرزه؟؟!


نوشته شده توسط: غریبه اشنا

ترافیک، زندگی ماشینی، عصر جدید

فال حافظ دوشنبه 87/10/2 ساعت 10:32 عصر

در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد                     عشق پیدا شد و اتش به همه عالم زد

جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت       عین اتش شد ازین غیرت و بر ادم زد

عقل میخواست کزان شعله چراغ افروزد           برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد

مدعی خواست که اید به تماشاگه راز             دست غیب امد و بر سینه نامحرم زد

دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند           دل غم دیده ما بود که هم بر غم زد

جان علوی هو پس چاه زنخدان تو داشت         دست در حلقه ان زلف خم اندر خم زد

                             حافظ آنروز طرب نامه عشق تو نوشت

                             که قلم بر سر اسپاب دل خرم زد

پ.ن: شب یلدا توی یه مراسم برای وبلاگنویسان بودم یه فال گرفتم این شعری که بالا نوشتم توش بود! به نظرم جالب اومد گفتم اینجا بنویسم!

پ.ن2: بعضی مراسم حقیقی با کسانی که توی دنیای مجازی وبلاگ میشناسم برام جالبه! شب یلدای خوبی بود!

 


نوشته شده توسط: غریبه اشنا

یلدای وبلاگستان، فال حافظ

روز دانشجو شنبه 87/9/16 ساعت 11:59 عصر

امروز داشتم با یکی از بزرگتر ها صحبت میکردم صحبت از شیطنت دوران تحصیل شد! میگفت:

اصولا هر جا که کلاسی باشه و دانش اموز و یا دانشجویی باشه شیطنت هم هست! به کلاس و کارهای خودم هم که نگاه کردم دیدم واقعا همین طور هست!

اصولا توی این چند وقت کوتاهی که دانشگاه هستم و اون چند وقت طولانی که مدرسه بودم از انصاف که نگذریم شیطنت های زیادی مرتکب شدم! از جمله اخرین کار که فیلم برداری از یکی از استادان همان و پخش شدن کلیپ استاد در سطح دانشکده فنی و مهندسی همان! البته من طبق معمول بی تقصیر بودم و هستم!

امروز هم که اولین امتحان از نوع دانشگاهی رو دادم تمامی شیوه های نوین تغلب رو که خیلی از اونها برای اولین بار تست میشد رو با موفقیت به مرحله ازمایش رسوندم!

واقعا خدا پدر و مادر استادان با انصاف را بیامرزه! (ببینید که من چقدر دعاشون میکنم!)

نمره کامل از امتحان بهترین هدیه به مناسبت امروز بود!

حالا امروز چه مناسبتی داره؟؟؟ معلومه دیگه روز دانشجو هست! جالبه که خیلی از دانشجو ها تا ظهر نمیدونستن امروز چه خبره! از جمله یکی که وقتی صبح بهش گفتم روزت مبارک! تعجب کرده بود! بعد از توضیح اینکه شما بزرگ شدی و کنکور دادی و وارد دانشگاه شدی و دانشجو شدی و امروز هم روز دانشجو هست تازه فهمید موضوع از چه قرار است!

پ.ن 1 - این قضیه افراد به ظاهر پارکبان دانشگاه هم داره برای خودش معضلی میشه!

پ-ن 2 - امروز که روز دانشجو بود توی سلف با یه صحنه جالب رو به رو شدم و سریع برای بلاگ عکس گرفتم اینم عکس بدون شرح

             


نوشته شده توسط: غریبه اشنا

دانشگاه، روز دانشجو، شیطنت، تقلب

کتابخانه چهارشنبه 87/9/13 ساعت 10:29 عصر

در کتابخانه هم سکوت برقرار نیست! حرفهایی هم که به گوش میرسد در نوع خود جالب است! شاید بتوان گفت از دو روز قبل که بخش خواهران و برادران با گلدان های زیبایی تفکیک شد این مشکلات بیشتر شد!

از مطالعه که خسته میشوم تصمیم میگیرم به بعضی از صداهایی که به گوش میرسد دقت کنم! انقدر شلوغ است که این کار هم کار سختی است! ولی با زحمت میشود صداهایی را تشخیص داد! حرفها هم جالب است!

بله درست است! اینجا دانشگاه است و محیط تحصیل علم! اما چه علمی! بسته به دانشجو این کلمه تعاریف گاه جالبی پیدا میکند!

قدری ان طرف تر چند دانشجویان با گوشی موبایل مشغول گوش دادن به اهنگ مورد علاقه خود هستند و گاهی هم برای یکدیگر اهنگ مورد علاقه خویش را ارسال میکنند! و من هم مشغول نوشتن این متن هستم!

بله باز هم درست فکر کرده اید! اینجا کتابخانه است! ان هم از نوع دانشگاهی!

کم کم صداها بیشتر میشود تا اینکه بالاخره میبینم که مسئول کتابخانه در حالی که لبخندی! به لب دارد به سمت دانشجویان میرود!

دانشجویان عزیز لطفا سکوت کتابخانه را رعایت نمایید! و میرود! با خودم میگویم تابلوهایی که کنار میزها نصب شده است هم به همین مضمون است! پس وجود مسئول کتابخانه هم مانند همین تابلو ها است!

راستی چند دانشجو هم در این شلوغی مشغول مطالعه! هستند. من هم بعد از پست کردن این نوشته به انها خواهم پیوست! انشاالله!

تا مطلب بعد...

خدانگهدار

نوشته شده توسط: غریبه اشنا

دانشگاه، کتابخانه، سکوت، درس

سفر شمال یکشنبه 87/9/3 ساعت 12:34 صبح

سلام...

خیلی وقت بود اینجا چیزی برای گفتن نداشتم! یعنی خودم هم حس میکردم جوهر نوشته هام خشک شده!

خیلی حس بدیه که خود ادم اینطوری حس کنه که چیز دیگه برای نوشتن نداره!

جدیدا احساس میکنم زندگی برام یکنواخت شده! برای بیرون اومدن از این یکنواختی هم که شده باید یه کاری میکردم!

تا اینکه به سرم زد برم همون جای همیشگی خودم! یه خانه ویلایی توی یکی از روستاهای استان گیلان!

راستش هر سال اگه بشه میرم همون خونه! یه جای خیلی دنج و خلوت و ساکت! میتونه به اندازه 1 سال توش فکر کنی!

یاد مش رحیم که اهالی به عنوان کدخدا میشناختنش و هر وقت میفهمید ما از تهران رفتیم اونجا میومد و صبح زود با هم میرفتیم جنگل! یادمه پارسال ازش پرسیدم:

مش رحیم شما چند سالته؟

- تا جایی که میدونم باید 94 سال رو داشته باشم!

خداییش از من سالم تر بود! امسال که دیدم روز اول نیومد از اهالی پرسیدم فهمیدم 3 ماه پیش فوت کرده!

خدایش بیامرزدش!


نوشته شده توسط: غریبه اشنا

<      1   2   3   4   5   >>   >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 
 Atom 



:: کل بازدیدها ::
219728


:: بازدیدهای امروز ::
57


:: بازدیدهای دیروز ::
65



:: درباره من ::

دست نوشته های من

غریبه اشنا
اهل درسم... روزگارم بد نیست! جیب خالی دارم...خرده پولی... سر سوزن عقلی دوستانی دارم بهتر از عزرائیل! درسهایی بدتر از تلخی زهر !!! و کلاسی که در این دانشگاه است.جنب دستشویی ها...جنب آن سلف خراب..من یک دانشجویم...چشمهایم کم سو.. کله ام بی مو..درس کفاره ی من! من جنون را هر دم در میان جزوه هایم می بینم... در کتابم جریان دارد چرت..جریان دارد پرت..همه ی فکر و خیالم متزلزل شده است جزوه هایم را وقتی می خوانم که امتحانش فرداست!!! برگه ی تقلب را من با غفلت مراقب عزیز می خوانم پی خونسردی خود!!! اهل درسم پیشه ام بیکاریست..گاه گاهی در می روم از توی کلاس تا سلف...تا که با خوردن دوغ و شکلات این دل سوخته ام خنک شود...چه خیالی...چه خیالی!!! می دانم از پس ناچاری است..خوب میدانم آخر ترم کار من زاری است !!!

:: لینک به وبلاگ ::

دست نوشته های من


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

دانشگاه[6] . درس[3] . دعا[2] . امتحان[2] . کتابخانه[2] . موسیقی . یلدای وبلاگستان . استاد . استراحت . تاریخ تحلیلی صدر اسلام . تاکسی . تبریک سال نو . ترافیک . تقلب . تولد . حلالیت . خاطره . خداحافظی . دل نوشته ها . روز پدر . روز دانشجو . زن . زندگی ماشینی . سکوت . شعر . شیطنت . عصر جدید . عید نوروز . فال حافظ .


:: آرشیو ::

دست نوشته های قدیمی
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
آذر 1387
بهمن 1387
دی 1387


:: دوستان من (لینک) ::

بسیار بهار آید و بی ما گذرد !!!
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
و خدایی در این نزدیکیست
بزرگترین لینک باکس آهنگهای رپ
زندگی خوب من
چند کیلو امیدواری
هانیبال
همسفر عشق
باد سوار
یادداشت های شب
پسر آرتا
به رنگ رویا
ایران سرزمین همیشه جاوید
سیندرلا
دل نوشته های یک خانم مدیر
پاتوق
ع+ش+ق:؟؟؟ (مهدی)
تک نهال باغ عشق ( سحر )
ارتش دامبلدور
نیمه پنهان من
.:. ▪ .: AZAR:. ▪ .:.
فلسفه های لاجوردی
تورنگ
دختری که تنها در معبر اینه ها نشسته است
پاتریس انلاین
مصطفی
اگر بگذارند میتوانم خودم باشم
ققنوس
اوای باران
نیلوفر آبی
محبوب من
من و تو
عشقولانه های دالتون
موفق باشی
کلبه احزان
ساده دل
دست نوشته های پسری از نسل افتاب(وبلاگ قبلی خودم)
وبلاگ نویسان اصولگرا (همراهان انقلاب)
تک هوادار گلزار
تو مال منی یا نه؟؟؟؟؟
گالری عکسهای زیبا
بگذار ترانه من ساده باشد
اشیانه مهر


:: لوگوی دوستان من ::




















:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو